همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

مادر

وقتی چشمانم در نگاه مهربانش افتاد قفل وجودم شکست . چه

قدر چشمانش پرسخن بود .میشد در مردمک عسلی رنگ چشمانش همه

چیز را دید ..امید ،اضطراب،سختی،پاکی ،حتی خدا را انگار آرام بود ولی

قلب مهربانش برای هر کسی دعایی داشت.میخندید تا آرامم کند اما خود

تلاطم دریا بود که انواج دغدغه فرزندانش جذر و مد روحش میشد .



خواستم دهان وا کنم و در مدح او تمثیل بیاورم.دیدم برای قربانی کردن کلمات چه قدر کلمات حقیرند که لایق اوصاف او باشد خواستم با نام مقدسی صدایش کنم دیدم هیچ واژه ای مقدس تر از واژه <<مادر>>

نیست خواستم ..کوه، دریا ، اسمان به پایش بریزم اما آنان نیز در مقابل

مادر هیچ بودند به راستی...! چه زیبا گفت" انکه بهشت را فرش پایت کرد.



راستی مادرم! یادت می آید روزی که گهواره فرزندانت را در تطور زمان تکان میدادی در دل چه امید آرزوی برایشان د اشتی.؟یادت میآید در تاریکی و ظلمات شب به فکر فردای روشن فرزندانت بودی ..و زمزمه و نجوا میکردی از خدایت می خواستی که پاسدار و محافظ فرزندانت باشد.

مادر من در عجبم که تو این همه عطوفت را از کجا آوردی.؟ راستی!! مادر یادت میاید آن زمانی غرق در کودکی ام بودم همیشه گوشه دامنت نگه میداشتم چرا که ترس دوریت وجودم را به آتش میکشید و ازآن زمانی که با لمس دامنت به احساس آرامشی میرسیدم انگار.. فرشته مهربانی حامی ام بود.امروز هم همان پسرک کوچک تو هستم کمی بزرگ تر شدم با آن که شهرها فاصله من توست .اما میدانم فرشته مهربانم تو باز هم حامی من هستی و برایم دعا میکنی

به دستانت مهربانت نگاه میکنم خطوط زمان را با خود یدک میکشد وای !!!!!!!مادر اگر خدا فرشته ای همچون تو نمی آفرید آن وقت به رحمانیت خدانیز مشکوک میشدم... باید خدا را حمد کرد که اینگونه بزرگ وارانه از فرشته های اسمانی اش بر زمین نازل کرد. و هر خانه ای با نور تو روشن ساخت. مادر تو بهتر از هرکسی مرا میشناسی شیره وجودت را در گوشت ، استخوانم آمیخته ساختی و جسمم را با عصاره وجودت پرورش دادی و قاب اعتقادت را برروحم کشیدی ومن به یاد دادی که برای هدفم بجنگم ودر تارک  بودنم اسیر نشونم.. مادر قسم به خودت به پاکیت به مهربانیت به خدایت جز رضایت تو کاری نخواهم کرد......... ......

همیشه از خدایم میخواهم که قبل از تو با این دنیا وداع کنم چرا که تحمل این را ندارم آغوش خاک جسم نازنینت فراگیرد. ومن در این برهوتی که اسمش جامعه است تنها باشم بدون حامی ، بدون مادر بدون تو..
مادر تمام اراده ام را جزم کرده ام برای رسیدن به هدفم تا گل لبخند را بر لبانت بنشانم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد