همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

خانمی مجرد که تاکنون 14 فرزند به دنیا آورده! +عکس

هنگامی که جوان واتسون دختر پانزده ساله به مادرش گفت که حامله است ،یک شوک بسیار بزرگ به مادرش دست داد و احساس نا امیدی عمیقی کرد، اما نه به آن علتی که ممکن است شما فکرش را بکنید. وی می گوید: من یک تست بارداری انجام دادم و هنگامی که به طبقه پایین امدم دخترم به من گفت که قصد دارد مطلب مهمی را بامن در میان بگذارد. من به نحوی می دانستم که او در مورد چه چیزی می خواهد با من صحبت کند ولی مایل به شنیدن آن نبودم،خبر بارداری دخترم اخرین خبری بود که بعد از انجام تست بارداریم می خواستم بشنوم. هنگامی که دخترم را به دکتر بردم او 8 هفته داشت و برای من غیر قابل قبول بود که من هنوز باردار نشده ام.

گروه اینترنتی گل یاس


خوب بله البته یک مادر 40 ساله معمولی نیست. او در 14 سالگی صاحب فرزند شده و رنج سنی انها از ناتاشا 22 ساله تا ایندیانا 24 ساله است. از زمان 3 سال پیش که طلاق گرفته است تا به امروز او یک مادر مجرد است و همه انها را بزرگ کرده و مشکلش زمانی دوبرابر میشود، که جوان تبدیل به یک مادر نوجوان می شود و دو خواهر بزرگترش نیز او را سرزنش می کنند. در کنار ناتاشا شانیز و ماریای 21 ساله، 10 کودک دیگر نیز هستند که در خانه زندگی می کنند. جرجیا 14 ساله،کیتلین 12 ساله،بریتنی 11 ساله،فبرین 10 ساله،چارلی 9 ساله،لیلین 7،نریلی جید 6،آرمانی 5،تلولا3 و ایندیانا دوساله.همه این کودکان ازجان و از یک پدر 46 ساله که راننده کامیون است،هستند.اما در سال 2008 و پس به وجود امدن یک سری اتفاقات تلخ و ناراحت کننده جان به عنوان یک مادر مجرد و یک خانواده کامل زندگیش را اداره می کرد.

گروه اینترنتی گل یاس

تا هنگامی که او سال گذشته با کریگ یک راننذه کامیون کلاه کج 35 ساله آشنا شد و تنها 3هفته بعد از آشناییشان او متوجه شد که باردار است. ایران ناز، هنگامی که کریگ از موضوع مطلع می شود احساس تعهد می کند و در ماه اکتبر با جان نامزد میکند و در تمام تیتر روزنامه های بریتانیا به عنوان دلیرترین مرد بریتانیا شناخته می شود .اما هنگامی که او زندگی مشترکش را با جان اغاز می کند تبدیل به یک ناپدری خشن و خونخوار می شود. 10 ماه بعد هنگامی که کریگ در ترنسپیرز بود جوان جنین 20 هفته ایی خود را از دست داد و پاسخش برای ازدواج با گریک منفی بود. اما این پایان داستان نبود.جوان درمصاحبه ایی گفت : باید اعتراف کنم که او واقعا این بچه ها را نمی خواست و هنگامی در انظار عمومی با ما ظاهر میشد خجالت می کشید و زمانی که ما بیرون می رفتیم او در یک ماشین جداگانه و پشت سر ما حرکت می کرد.

گروه اینترنتی گل یاس
نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 18:11

سلام
وای چقدر جالب بود
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد