ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آن بازیگر و نویسنده و کارگردان و خواننده، آنکه نمیافتاد از لبش هیچگاه خنده! آنکه پا به تلویزیون گذاشت با ساعت خوش، آنکه ابایی نداشت در گفتن بد و بیراه و فحش! آن کارگردان ترش و شیرین و ستارهها و کوچهٔ اقاقیا، آن علاقهمند به بازی پرستویی و کیانیان و شریفینیا! آن پایه گذار تیم فوتبال هنرمندان ایران، آن حریص در خرید کلاه و بازیگر کلاهی برای باران! آن عاشق کوکو سبزی، آنکه میداد سرش بوی قرمه سبزی! آن علاقهمند به طرح قصه با محوریت اختلافات طبقاتی، آن دارای مدرک کارشناسیِ طراحی صنعتی و حاضر در سریالهای مناسبتی! آن بازیگر فیلم اسب حیوان نجیبی است و نشانی! آن لیسانسهٔ فراری از مطالعه و کتاب و کتاب خوانی! آن دوستدار بازی در کارهای مهرانِ مدیری، آن معرّف حلیمهٔ سعیدی و پورمخبر در سنینِ پیری! آن گریزان از گریه و زاری و ملاقاتِ با بیماران! عبدالطنازان، مولانا رضا عطاران!
زادهٔ مشهد بود و مروج برخی شوخیها و اصطلاحات بد بود و نخستین فیلم سینماییاش در مقام کارگردان، رضا هرگز نمیخوابد بود و به خونسردی و تنبلی زبان زد بود!
نقل است مولانا در نوجوانی از تکلیف میترسید، و در بزرگسالی از بلاتکلیفی!
شیخنا معتقد بود که بزرگترین اشتباه مخاطبان و مردمی که در کوچه و بازار با او درد دل میکنند، اعتمادی است که آن ساده دلان، به هفت خطی چون او کردهاند!
روزی از پیرنا احمد پورمخبر، که خود از کشفیات! مولانا عطاران بود، پرسیدند: «چرا اینقدر به عطارنا علاقهمندی؟!» پس در طی جواب دندان شکنی پاسخ داد: «از آن رو که او بازیگری چشم پاک است و هیز نیست!!!»
نقل است که جز پول و ثروت، ارزشمندترین داراییاش بیخیالی بود! و آوردهاند که اهل آشپزی نبود، لیکن عاشق خوردن بود!