ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ریاحی در یادداشتی کوتاه درباره این سفر نوشت: روز اول مهر ماه ۱۳۹۰ است و من در ۶۰۰ کیلومتری مرز کنیا و سومالی در شهر گارسیا خیابانی دیدم با انبوه آلونک و حجرههایی که از نایلون و پلاستیک ساخته شده است! شهری و جایی که جای زندگی نیست و فقط آنهایی که توان بیشتری دارند و یا میتوانند از ورقههای حلبی و قوطیهای خالی استفاده کنند به نفس های شمرده و آرام خود رنگ میدهند و زندگی میکنند.
تکان دهنده ترین نکته سفرم در این است که من کشوری دیدم فقیر که در اوج فقر و نداری به خنده و نگاهی گرم، میزبانی مهربانی میکند. مردمی در حال اضمحلال اما خوشرو و امیدوار. پس ما هم میخندیم تا روشنای خندهها، تن نحیف و سوی این نگاهها را کمرنگ و بیاثر نکند.
امروز من در کنیا هستم و برای کمک به قحطی زدگان سومالی که بعد از طی روزها گاه هفته ها راهپیمایی، گرسنه و تشنه خود را به کمپ داداب میرسانند، هر چند که تعدادی هرگز به مقصد نمی رسند. کمپ داداب بزرگترین کمپ پناهندگان است با حداقل امکانات برای بقا. کنیا خود کشور فقیری است و شهرمرزی کوچک داداب که در فاصله کمی با کمپ داداب قرار دارد جز فقیرترین شهرهای کنیاست ولی با این وجود آنها میزبان پناهدگان و قحطی زدگان سومالیایی هستند، نکته تکان دهنده همین بود.