ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یونانیان باستان عقیده داشتند موجوداتی اساطیری به نام «ابوالهول» در جادهها و راهها، کمین میکنند و مسافران را آزار میدهند؛ ابوالهولها موجودات غول پیکری بودند، ترکیبی از انسان و شیر، چیزی شبیه ابوالهول مصر، که در جادهها میایستادند و راه مسافران رو میبستند. آنها از مسافران یک سوال میپرسیدند. اگر جواب درست میدادند اجازه عبور میدادند وگرنه ابوالهولها آنها را از هم میدریدند.
بر اساس یک افسانه ی یونانی، ابوالهول برفراز سنگی بزرگ زندگی می کرد و برای هر رهگذری معمایی طرح می کرد. آنگاه کسی که نمی توانست پاسخ او را گوید به دست او کشته می شد.
معمای ابوالهول این بود که می پرسید:
«آن چیست که صبحگاهان با چهار پا راه می رود ظهر با دو پا ولی در شامگاه به سه پا حرکت می کند؟»
تنها کسی که توانست جواب این معما را درست بدهد اودیپ بود. او به ابوالهول گفت:
« مقصود تو از این معما انسان است زیرا او در کودکی که صبح زندگی به شمار می رود روی چهار دست وپا راه می رود .وقتیکه بزرگ شد ایستاده یعنی با دو پا گام بر می دارد . اما در زمان پیری که شامگاه زندگی است از عصا کمک می گیرد و در نتیجه با سه پا حرکت می کند.»
چون پاسخ «اودیپ» صحیح بود ابوالهول از شدت خشم خود را از فراز صخره به زیر افکند و جان از کف بداد.