دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا
خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم
دومی میگه: همش همین؟
اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟
دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟ !
یک روز دو تا آبادانی واسه هم خالی می بستند . اولی میگه : ما یه کوه کنار خونه مون داریم که هر وقت می گیم حمید . دو سه بار میگه حمید…. حمید…. حمید….
دومی میگه : این که چیزی نیست . ما یه کوه داریم کنار خونه مون که هر وقت می گیم حمید . میگه : کدوم حمید؟
روزی عقابی خسته داشت پرواز می کرد که ناگهان گنجشک آبادانی میره طرفش میگه کاا وسعت پر و حال می کنی
عقابه میگه بروحوصلت و ندارم
گنجشکه بازم پیله میکنه میگه کا وسعت بال رو حال می کنی
عقابه بازم میگه بروحوصلت و ندارم وگرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه گنجشکه میگه مردی بیا
عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میریزه
گنجشکه در حال افتادان میگه کا هیکل و حال می کنی؟؟ !
یه تهرانیه میاد خالی ببنده روی آبادانیه رو کم کنه میگه سگای ما هر وقت بخوان بیان تو خونه اول در میزنن بد میان داخل!
آبادانیه میگه: ولک مگه سگاتون کلید ندارن؟!؟ !
آبادانیه یه پنجاه تومانی تقلبی چاپ می کنه لو میره می گیرنش ...
آبادانیه میگه از کجا فهمیدین کار منه؟
میگن: آخه کنار در دانشگاه تهران سمبوسه فروشی کجا بوده؟!؟!؟
یه تهرانیه و آبادانیه رو داشتن اعدام می کردن تهرانیه مثل بید می لرزید
... آبادانیه با خونسردی تمام نگاهی کرد به تهرانیه و گفت: کا مگه بار اولته!!؟