یادگاری از تو مونده این اقاقیای وحشی ، با زبون بسته میگن تو دیگه دوسم نداشتی ، خشک و پژمرده تر از من به نگاهم خیره موندن ، یاد اون روزها و امروز تو دل انگاری سوزوندن ، جای خالیت امروز اومد یه سری به قلب من زد اما تا غصه هامو دید رفت و جایی دیگه سر زد.
+++++++++++++++++++
از وقتی رفته ای پرنده ای در باغ آرزوهایم آمده ، که هیچ نمیخواهد فقط مدام میگوید ، کوکو!
+++++++++++++++++++
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی!
+++++++++++++++++++
برگ از درخت خسته می شه .پاییز بهونست..
+++++++++++++++++++
هیچکس نفهمید که خداوند هم تنهایش را فریاد میزند ...
قل هو الله احد!
+++++++++++++++++++
سکوتم را به باران هدیه کردم ، تمام زندگی را گریه کردم ، نبودی در فراق شانه هایت به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
+++++++++++++++++++
هنوز روی خاکیم یادمان نمیکنند وای به روزی که خاکمان کنند.
+++++++++++++++++++
من صبورم اما چقدر با همه عاشقیم محزونم و به یاد همه خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم، من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما آه این بغض گران ، صبر چه میداند چیست؟
فرستنده : دانش از تهران
+++++++++++++++++++
خداحافظ تو ای همپای شبهای غزل خوانی / خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی / خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم / خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی.
+++++++++++++++++++
افسانه هارو رها کن، دوری و دوستی کدام است؟
فاصله هایند که عشق را می بعلند،تو اگر نباشی شیرین دیگری جایت را می گیرد به همین( سادگی )
+++++++++++++++++++
مردگان راهفته ای یک باریادمیکنندماکه ازیادرفته ایم ازمردگان هم کمتریم٠
+++++++++++++++++++
اگه یه وقت دلمو شکستی فدای سرت فقط باکفش بیاروش ک شکسته هاش توپات نره.
+++++++++++++++++++
دل هیچکس نمیسوزد به حال غمناکم / مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سر خاکم
+++++++++++++++++++
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند
.هم نمازش را، هم دلم را و می رود
+++++++++++++++++++
دیگر بهار سرحالم نمیکند، چیزی شبیه گریه زلالم نمیکند، ای خدا،مرا به کبوتر شدن چکار؟،وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند
+++++++++++++++++++
دل نوشته :
دلی دارم پریشان از جدایی ، که خو کرده کنون به بی صدایی ، دلم روزی گل گلخانه ای بود ، به قلبم حال بنشسته است داغی ، الا ای مردمان بشکسته قلبم ، غریب افتاده در کنجی نشستم ، جهان من غم و اشک است و حسرت ، وزین نامردمیها سخت خستم ، به تنهایی دلم کرده است عادت ، وزین مردم بکلی دست شستم.