یکی از مسائل بسیار مهمی که اطرافیان فرد معتاد به ویژه خانواده او در پی آن هستند مواجهه با اعتیاد فرد به گونهای است که بتوانند تأثیر مثبت در جهت تشویق و حرکت به سوی بهبودی بگذارند. اما متأسفانه در اکثر اوقات این رویارویی تأثیر مثبت اندک یا حتی منفی دارد.
بنابراین در این مقاله به طور اجمالی به رویکردهای کارا و درست در مواجهه با این پدیده میپردازیم. فردی که گرفتار یک معتاد است باید آمادگی صرف بخش عمدهای از وقت خود را برای تلاش به منظور تعیین چگونگی درمان او را داشته باشد. ـ هرچه از شروع اعتیاد میگذرد به تدریج مشکلات مربوطه افزونتر میشود و به بحران تبدیل میشود و به تدریج فاصله این بحرانها هم کاسته میشود. با این همه معتادین به مواد به طور موفقیتآمیزی در مقابل درمان مقاومت میکنند. شناخت چرایی این مقاومت علیرغم کشندگی بالقوه اعتیاد، آنهم بدون احساس نیاز به کمک بسیار مهم است. ـ سه مانع عمدهای که بین معتادین و درمان فاصله میاندازد در ذیل میآید: الف) مکانیسمهای دفاعی ۱) انکار: به معنای ناتوانی در اذعان به یک مشکل علیرغم شواهد واقعی که در اعتیاد به وفور دیده میشود. ۲) دلیل تراشی: توجیه برای مشکلات بوجود آمده بخاطر استفاده از مواد ۳) برونیسازی یا دیگران را مقصر دانستن: نیروهای خارج از وجود خود را به خاطر رفتار اعتیاد آمیز خود سرزنش کردن ۴) کوچک جلوه کردن اتفاقات تا حد بیاهمیت جلوه دادن آنها این مکانیسمها در مبتلایان به بیماریهای مزمن عادی است و به معنای نگاه نکردن به چیزی که برایتان خوشایند نیست میباشد. ب) شرم معتادین به خاطر جنبههای اخلاقی ناراحتکننده آشکار شدن اعتیادشان از آن طفره میروند تا غرورشان جرحهدار نشود. اعلام بیاختیاری مقابل مصرف مواد نوعی ضعف به شمار میرود و پذیرش بیارادگی فرد، گرچه متناقضا مظهر نوعی اراده قوی در جهت ابقاء بیماری است که نهایتا فرد را از پای درمیآورد. ج) فرار و اجتناب از پیامدها این مهمترین و در عین حال ابتداییترین مانع هم هست زیرا به رغم مشکلاتی که برای فرد ایجاد شده توانسته با آن کنار بیاید. البته این سازش با هزینه عدهای که زندگی خود را وقف پیشگیری از این اتفاق کردهاند حاصل شده است. در مقابل این سئوال که چرا فرد معتاد درمان نمیشود پاسخها معمولا مبنی بر انگیزه نداشتن است که آن هم به این دلیل است که مصرف مواد هنوز عواقب جدی برای او ایجاد نکرده است. مثلا همسر یا والدین معتاد بار تمامی خسارت و عوارض افت کارکردها و افزایش هزینههای فرد معتاد را بدوش کشیدهاند پس احساس سنگینی عوارض اعتیاد در فرد ایجاد نشده است. این افراد باید یاد بگیرند تا رفتارشان را تغییر دهند تا فرد معتاد مجبور شود با جنبههای منفی بیماریاش روبرو شود. همین رنج جسمی، روحی، مالی و قانونی است که باعث میشود تمایلات انسان تغییر کند (به طرف ترک اعتیاد روی آورد). هدف فرایند مداخله مؤثر این است که اگر قرار است کسی از اعتیاد رنج ببرد باید اطمینان پیدا کنیم در وهله اول این فرد شخص معتاد است زیرا میتوان کاری کرد که او از این رنج سود ببرد. ● توانمند کنندگی اعتیاد بیماری توانمند کنندگی اشاره به رفتارهایی دارد که اطرافیان فرد معتاد به آن دست میزنند که او را از عواقب اعتیادش در امان نگه میدارند. قبل از هرگونه مداخله باید رفتارهای توانمند کننده تعیین شود و تغییر یابد. توانمند کنندهها میتوانند در هر موقعیت یا شکلی حاضر باشند، مثل رئیس، همسر، دوست، پلیس، درمانگر و ...، نکته عجیب اینکه اینان بیش از همه و بیشتراز سایر افراد، از فرد معتاد شکایت میکنند و از او انتقاد و خردهگیری مینمایند. آنان به ظاهر گلایه میکنند و بداخلاقی راه میاندازند ولی در مرحله عمل طوری رفتار میکنند که معتاد را از رنجی که به طور طبیعی در اثر مصرف مواد باید تحمل کند رها میسازند و انگیزه تغییر کردن او را کاهش میدهند. چرا افراد به توانمندکنندگی روی میآورند؟ زیرا در درجه اول نسبت به فرد معتاد احساس تأسف میکنند. دوم آنکه قادر نیستند که بر حالتهای تدافعی فرد معتاد فائق آیند. و سوم اینکه همانطور که معتادان برای مصرف بهانه میآورند توانمندکنندهها هم چنین میکنند. از توانمندکنندههای مهم روانشناسان و رواندرمانگران هستند زیرا چنین آموختهاند که اعتیاد نتیجه مشکلات روانی یازمینه اجتماعی فرد است آنها به طور خود کار بحث را از مصرف مواد مخدر برگردانده به مسائل دیگر میپردازند. همان کسانی که رفتار توانمندکنندهشان سبب سرحال ماندن بیمار میشود و بعد در مقابل عواقب این امر کاملا احساس عجز و ناتوانی میکنند دقیقا همان کسانی هستند که میتوانند بیش از هر کس دیگر در هدایت معتاد به سوی درمان مؤثر باشند. زیرا معتادان از نظر روحی بسیار وابسته به توانمندکنندههایشان هستند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اگر توانمند کنندهها رفتارشان را عوض کنند و تبدیل به افرادی شوند که مداخلهگر نامیده میشوند احتمال دارد که معتادان هم مجبور شوند رفتارشان را تغییر دهند. ابتداییترین هدف مداخله، تشخیص رفتارهای توانمند کننده در اطرف فرد معتاد و ترغیب توانمندکنندهها به تغییر این رفتارها است. مثلا اگر همسر فرد معتادی در حقیقت نقش پرستار خصوصی و بیجیره و مواجب را بازی میکند باید رفتارش را تغییر دهد. اگر فردی دوست الکلی خود را در جایی مشغول به کار کرده که توان انجام مسئولیتهایش را ندارد و او مجبور میشود بخاطر دوستی عوارض آن را تحمل کند و دم برنزند رفتار توانمندکنندهای در پیش گرفته است. بیماری توانمندکنندگی تاحدی شبیه تخت روان استکه معتاد بر آن نشسته و بر دوش توانمندکنندهها قرار گرفته است. به طوری که فرد معتاد احساس میکند بدون مشکلی خاص میتواند به مصرف مواد و اعتیادش ادامه دهد. اولین قدم برای درمان اعتیاد افراد، درمان توانمندکنندگی اطرافیان اوست. اگر کسی چنان به طور وسواسی درگیر فرد معتاد شده که تمام کارهایش مختل شده است یا اشتغال ذهنی تمام و کمالی پیرامون اعتیاد فرد معتاد پیدا نموده و یا فردی که به طور کامل مستأصل شده و نمیتواند برای حل مشکلاتش تصمیم قاطعی بگیرد چون تمام حواسش در جای دیگر است و نمیخواهد واقعیت را آنچنان که هست بپذیرد، باید دقت نمائیم . اینان همان افراد توانمندکننده هستند که باید خود را به نوعی اصلاح کنند و تبدیل به فردی شوند که به عنوان مداخلهگر میتواند نقش تعیینکننده برای حرکت به سوی بهبودی فرد معتاد داشته باشد. |
|
دکتر ناصر پرور، پزشک عمومی |