ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خیابانهای شهر در رنگارنگترین زمانشان هستند، هنگامی که چراغهای رنگارنگ خیابانها روشن هستند. غروب آفتاب رنگهای درخشانی را میسازد که میتواند منظرهی زیبایی را....
ادامه مطلب ..."وضعیت فعلی یا زندگی فعلی تو نتیجه افکاریست که از گذشته تا این لحظه داشته ای. زمانی که افکار و احساساتت را تغییر بدهی، همه اینها به کلی تغییر خواهند کرد."
اگر برده ای در هنگام کار آسیب دید او را گردن بزنید!
ولی در تخت جمشیده تو، در کتیبه ها مکشوف نوشته شده بود:
اگر کارگری (فرق کارگر با برده بسیار است) در هنگام کار در این بنا آسیب دید حکومت موظف است
تا اخر عمر وسایل امرار معاش او را بدون هیچ منت و چشم داشتی پرداخت کند!
اول اینکه از استرسهایتان حرف بزنید:یک آدم صبور و دهنقرص، گیر بیاورید و کل بدبختیها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خوردهاید را با او تقسیم کنید…
بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز میکنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این یعنی آرامش..
حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .حضرت سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .