همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

دعای کشتی شکستگان

یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان شکست و غرق شد.تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند.دو مرد هیچ چاره ای جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند.

چون هر کدامشان ادعا داشتند که به خدا نزدیک ترند و دعایشان زودتر مستجاب می شود،تصمیم گرفتند جزیره را به دو فسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت خود به دعا مشغول شوند.

نخستین چیزی که از خدا خواستند غذا بود.صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای سر خود دید و گرسنگی خود را با آن برطرف کرد ولی دیگری چیزی نصیبش نشد.

هفته بعد دو مرد احساس تنهایی کردند و از خدا خواستند همدمی برای آن ها بفرستد.روز بعد کشتی دیگری شکست و تنها نجات یافته آن که یک زن بود شنا کنان خود را به سمت جزیره رساند؛قسمت مرد اول.

به زودی مرد اول از خدا طلب خانه،لباس و غذای بیش تر کرد و همه خواسته هایش به طرز عجیبی محقق شد؛مرد دوم هنوز هیچ چیزی را به دست نیاورده.

روز بعد مرد اول از خدا طلب یک کشتی کرد تا همراه با همسرش جزیره را ترک کند.روز بعد یک کشتی در کنار جزیره لنگر زد؛باز هم در قسمت مرد اول.

مرد اول می خواست مرد دوم را هم با خود ببرد ولی با خود این فکر را کرد که مرد دوم شایسته نعمت های الهی نیست چرا که هیچ یک از دعاهایش را خداوند مستجاب نکرد؛بس تصمیم گرفت که او را در جزیره رها کند؛ناگهان ندایی از آسمان به گوش رسید که ((چرا مرد اول را با خود نمی بری؟))

مرد اول جواب داد ))نعمت ها فقط برای من است چرا که من تنها کسی بودم که برای آن ها دعا کردم و دعاهای مرد دیگر مستجاب نشده و او سزاوار بهره مندی از آن ها را ندارد.

آن صدا سرزنش کنان جواب مرد را داد:(( تو اشتباه میکنی ،آن مرد تنها کسی بود که من دعاهایش را قبول می کردم. ))

مرد اول با تعجب برسید:(( مگر او چه دعایی کرده؟!!!))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد