همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

همه چیز ازهمه جا

عکس و مطالب خوندنی ودیدنی

بی هویتی افراطی در یک ملودرام ازدواج زده

دلنوازان ملودرام بی نا و بی رمق و تکرار سنت اجتماعی نـــــادرست تهدیـــــد و تحقیــــــر و آنگـــــــاه ترحم است کــــــــــه جز ترویــــج بیهویتی و آموزش های بیسروته، به بعد فرهنگی یک اثری که بتــــــوانـــــد از پتانسیل قدرتمنــــــد تلویزیـــــون استفـــــاده کنـــد، هیچ گوشـــــه چشمــــــی نداشتــــــه است و ســــــازنــــدگــــــــان، فـــراتــــــر از ســـــرگـــــرمی برای مخاطبانی کـــــــه جز داستانسرایی و گذران شبهای طویل پاییز کاری ندارند، به بحث دیگری فکر نکردهاند. سهیلی زاده در مقام کارگردان اثر، با فرمول امتحان پس دادهای زندگی چند خانواده را بــــــه یکدیگر پیــــــوند داده و داستان هایی فرعی و بی برهان را برای کشش ماجرا بدان دوختـــــــه است.

اشاعــــــه بـــــــیهویتــــــی و بیاصل ونسب بودن بر دیگر داستانهای فرعی که جز به درازا کشیدن روایت، هیچ کاربردی ندارد، میچربد و به کارگیری بازیگرانی که به هر حربه ای باید در قاب جادویی حاضر شوند از اصلیترین پیامد های منفی دلنوازان است.<بهزاد> شخصیت تراشیده و صیقل داده شده از چند بعد بی هویت است؛ نه پدرش را قبول دارد و نه پدر خوانــــــده مهربانتر از پدرش را. الهام مبدل بــــه" ستایش" گشته، ۳پدر دارد که همه خواهان او هستند.نه شوهرمادرش را می پذیرد و نه پدرش را و بی اصل ونسب سربار پدرخواندهاش میشود. روشنک در کمال وقاحت و گستاخی، ترویج ناسازگاری میکند. رامین بیهیچ پشتوانهای برای مفید واقع شدن در روند داستان، فقط بــــــالودگیهایی کـــــــه مخاطب را دلزده میکند با همسر بیادب و گستــــاخش بـــــــه زوجهـــــای جوان، درس نـــــاســـــازگـــــاری و لجبـــــازی میدهنـــــــد و یلدای بیدست وپای آشفته سیرت، از بیکســـــــی، ابزاردست عمویی میشود کـــــــــه او را بــــــه هر سویی پرتاب می کند. گم شدن خواهر بهزاد در کودکــــی و مفقـــــود شدن همزمان پدرش به جرم کلاهبرداری در کنار دیگر کاراکترهای بیخاصیت، ویژگی خاصی ندارد و از کلیشههای نخ نما در مجموعههای تکراری فراتر نرفته است. مادری دلسوز و فداکار، دختر گستاخ و نمکین داستان و مهتاب نماد دختران مظلوم و رنجور عصر جاهلیت در کنار هم، ازدواج را به چالشی نابهنجار مبدل کردهاند و هیچ ادله برای این بیاصالتی وجود نخواهد داشت.داستان بر محور کاراکتر بهزاد است؛ پسری کــــــــــه خود، راه و رسم زنــــــدگی را میچینــــــد، نهاحترامی به مادرش می گذارد و نه به پدرخواندهاش؛ شخصیتی کــــــه بــــــــه جز بـــــــــد آموزی برای مخاطبانش، صیقلی نخورده است. اورزومه و شناسنامهای گنگ با اشتباهات زیادی دارد که این امر برای سریالی به شدت متکی بر شخصیت ها و روابط حاکم بر آنان در حکم سم است.

در کنار این شوربای بی نام و نشان، ورود پدر بهزاد بـــــــــه ایران و ماجرای گم شدن دخترش و وکالت تام او بــــــه دوستش که حالا ناپدری بهزاد است، فقط برای گره افکنی است و هدفی جز همراه کردن تماشاگر نداشته و ماجرا از روی تعلیق و نـــــــه انتظار پیش میرود.جالب آن است کـــــــه ســــازنـــدگــــــان دلنوازان ویژگی این مجموعه را نگاه متفاوت و تازه به مسئله ازدواج میدانند. اما نگرش متفاوت و نو تا کجا باید به نگاه کج و تلخ این پیوند مقدس ختم شود؟ دلنوازان نه یک سریال عاشقانه است، نهیک مجموعه زنده که روح زندگی در آن جاری باشد و نه یک دراماتیک معقول و معلوم نیست که چرا این عشقها با یک کنش شدید شروع میشوند و با واکنش لطیفانه ادامه و با یک تنش جدی رو به خاموشی میگرایند و با موضوع تکراری ازدواج و بدون هیچ خلاقیتی پیش می روند.

در این میان آنچه در زندگی "مهتاب" و "روشنک" هم وجود دارد همان دغدغه ازدواج است و گویا چیزی فراتـــــــــــر از آن در زندگــــــــی آنها نیست. سهیلیزاده دغدغه جوانان را تنها در ازدواج و مسائل پیرامون آن دانسته و نمیداند که یک جوان در جامعه امروزی مشکلاتی فراتر از اینها دارد. "دلنوازان" از ریتم قابل قبولی برخوردارنیست و مخاطب از همان ابتدای داستـــــــان فهمیــــــده است کـــــــه رلهــــــای منفــــــی چـــــه خواهنـــــد کــــــرد و ظاهرسازی و شیادی آنان به راحتی برای تماشاگر مبرهن است. در حوزه شخصیتپردازی، ضعف بسیاری گریبانگیر دلنوازان است. شخصیتها، تکبعدی و بعضا غیر ملموسند و آنقدر در برخی مواقع افراطی پرداخت شده اند که خود را فراموش کرده اند. مهتاب دختر فرشته خوی داستان، چیزی جز ایثار ندارد تا جایی که تماشاگر را کلافه می کنـــــــد؛ او غم ندارد و فرشته ای است که آنقدر از خودگذشته است کـــــــه خود را فراموش کـــــــرده و خود راوقف زدودن ناپاکیها ی دیگران کرده است."رامین " یک پسر بیهدف ناز پرورده و بی بهره از تعقل است که منادی آن است که شدت و حدت تلخی های قصه را تعدیل کند و کاری جز این همندارد. حماقت او در تصمیم گیری و نگرش او به زندگی، گاه تــــــــامرز راه رفتن روی اعصــــــاب تمـــاشـــاچــــــی هم پیش مـــــیرود. سهیلیزاده در پـرداخـت شخصیـتهـا، استفاده افراطی از نابازیگران و شخصیتپردازیهای منسوخ، کاراکترهای ساده و لو رفته و تاکید بر منش بی پرداخت شخصیت ها، افراطی عمل کرده است. او حتی در انتخاب محور داستان یعنی انتخاب از پیش تعیین شده بهیک ازدواج فامیلی در دوران معاصر اشتباه کرده است.

داستان جوان عاشق با صداقت و جسارت، پدر خوانده اهل جبهه و جنگ و دفاع مقدس، پدری کلاهبردار که از کشور گریخته وخواهری گستاخ وبی ادب ودختری در رل دایه ای مهربانتر ازمادر، پزشکی که همه نوع شخصیتی به او می خورد جز طبابت از شخصیت هایی هستند که سهیلی زاده بی محابا به خلق آنها همت گماشته است.تهیه کننده این سریال مدعی است که "دلنوازان" هشداری برای خانوادههاست و تلاش شده این نوع مسائل را برای مردم باز کند اما مخاطب تا کجا این هدف سازنده را دریافته است را باید به تماشاگر سپرد.دلنوازان به راحتی هر چه تمام، شأن جوانان این جامعه را نادیده گرفته است و بـــــــه روحیه حقیقت جویی مردم که با استرس ها و کنجکاوی های بی پایه، مجموعه را تعقیب میکنند، بی وفایی کرده است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد